کنار خیابان ایستاده بودیم منتظر تاکسی. یک تاکسی سمند زرد نگه داشت که روی صندلی های عقبش یه زن و شوهر یا شایدم یه خواهر و برادر یا هر چیز دیگه نشسته بودن.